خلاقیت

 

زندگی باید برای همه ما پربرکت و سرشار از شادی و نشاط باشد. انسان اشرف مخلوقاتی است که به لطف قوه ذهنی منحصر به فرد خود پای از حیطه حیوانی به در گذاشته، به لطف خداوندگار عالم به ابزاری مجهز است که می‌تواند همای سعادت را در آغوش کشد و به وسیله مفهوم خلاقیت و پویایی زندگی خود را بهبود ببخشد.

مهم‌تر از همه اینها مغز آدمی است که به او توان خلاقیت داده است. به کمک این مغز است که اتومبیل، آسمان خراش، هواپیما، یخچال، دستگاه های تهویه و... را ساخته‌ایم. به کمک این مغز است که به غنا و معنا و نشاط می‌رسیم و اسبابی ساز می‌کنیم تا از شدت مشقات و خطرات زندگی بکاهیم.

فراهم آوردن یک زندگی پرمعنا، الزام و مسئولیتی است که در قبال خویش داریم و خوشبختانه این کار در حیطه امکان ماست. با این حال رسیدن به خوش‌بختی برای خیلی‌ها در حکم یک غیرممکن شده است؛ انگار در میان انبوه اتومبیل‌ها در ترافیک سنگینی گرفتار آمده‌ایم. موتور اتومبیل مان کار می‌کند اما حرکتی در کار نیست.

جمع کثیری از مردم در انکار خوش‌بختی حرف می‌زنند. برای بسیاری بیشتر زندگی جذابیتش را از دست داده و روزگار بی معنا و مفهوم شده است. چرا چنین است؟ چرا مردم تسلیم می‌شوند؟ چرا مایوس می‌شوند؟ بعضی‌ها می‌گویند سرعت حرکت بیش از اندازه زیاد است. به اتومبیل‌هایی اشاره می‌کنند که با سرعت بیش از صد کیلومتر در بزرگراه در حرکتند. به هواپیماهای جت اشاره می‌کنند که در دل آسمان‌ها با سرعت یک هزار کیلومتر در ساعت پرواز می‌کنند. به زندگی شلوغ و پردردسر شهر اشاره می‌کنند، به سرعتی که مردم جابه‌جا می‌شوند. از سرعت تغییر عقاید و نقطه نظرهای مردم درباره مسائل جنسی، درباره هنر و درباره لباس انتقاد می‌کنند. می‌پرسند کیست که بتوان با این انقلاب ها همگام شود؟

دیگران می‌گویند که دوران فردگرایی مرده است. دوران استیلای شرکت های تجاری بزرگ است. کاسب کم بضاعت از بین می‌رود. استفاده از دستگاه های خودکار و کامپیوتر مردم را آزار می‌دهد. انسان‌ها تبدیل به داده های آماری می‌شوند تا در کامپیوترهای بزرگ انباشته شوند. معنا و مفهوم انسانیت از دست می‌رود.

در این میان جمع دیگری هم به محکوم شدن انسان به فنا فکر می‌کنند معتقدند در شرایطی که همه ساله کشورهای بیشتری به سلاح های هسته‌ای مجهز می‌شوند، دیر یا زود جنگ اتمی در می‌گیرد و حتی اگر از آن سالم به در ببریم، فراوانی رایواکتیو موجود در فضا ما را به تدریج نابود می‌کند.

بسیار خوب، بعضی از آین انتقادها تا اندازه‌ای وارد است منکر آن نیستیم. هیچ آدم عاقلی نیست که بگوید در دنیای کامل و بی‌عیب و نقصی زندگی می‌کنیم و کسی نمی‌گوید که در دنیایی زندگی می‌کنیم که آن خطرهای بزرگ وجود ندارد. اما باید گفت که مردم هرگز در دنیای بی‌عیب و نقص زندگی نکرده‌اند. دنیای بی‌خطر وجود خارجی نداشته است. از همان آغاز تاریخ مردم درگیر مسائل مختلف بوده‌اند. بعضی‌ها در آسایش زندگی کرده‌اند و دیگران در خوف مرگ.

امروز هم وضع به همین شکل است. کسانی هستند که زندگی می‌کنند و اشخاصی هم هستند که زندگی خوبی ندارند. با این حال انتقاد از دنیای نوین، اگر قرار باشد که انسان را از زندگی دلزده کند به هیچ وجه صلاح نیست. این انتقاد فاقد اعتبار بوده و به جای آن که سازنده باشد تخریب می‌کند.

با ساخت تصویر ذهنی به خلاقیت خود کمک کنید.

مردم بسیاری هستند که سالانه با خرج بسیار به دنبال ایجاد تغییر در ظاهر و صورت خود هستند. تمام تلاش و هم خود را بر روی این موضوع می‌گذارند. به طور معمول هر انسان عاقل و بالغی به دنبال زیبایی ظاهر و زندگی خود است. با این حال این تمام جنبه مربوط به یک زندگی زیبا نیست. نیروهای دیگری نیز وجود دارند که می‌تواند جراحات ذهنی ما را پاک کنند. در دنیای آشوب و حتی وقتی حوادث برخلاف میل ما اتفاق می‌افتد به ما احساس امنیت بدهند، این نیروها شامل ساخت تصویر ذهنی و خلاقیت است.

 

 

برای رسیدن به زندگی خلاق باید سلاح برگیریم. خود را با سلاح های پرقدرت مجهز کنیم تا به وقت لزوم در برخورد با خطرات از آن‌ها استفاده نماییم.

خلاقیت یعنی تسلیم نگرانی ها نشویم.

تفکر منفی مخرب  است. می‌تواند ما را به یاس و نومیدی سوق دهد. ملالت و نگرامی بر فکر و ذهن بسیاری از مردم زمانه ما مستولی شده است. مادر جوانی که تشویش و نگرانی از بابت فرزندانش تمام فکرش را مشغول کرده، وقتش را تلف می‌کند. موضوع این نیست که خطرات زندگی را آموزش ندهد، نمی‌گوییم که نباید از بروز حوادث فاجعه‌آمیز جلوگیری کند. نه اما عذاب برای چه؟ نگرانی بیش از حد کمکی نمی‌کند.

بازرگان میان‌سالی که کسب درآمد همه فکرش را انباشته، هم همین وضع را دارد. البته پول مهم است. ما دلواپس دائمی برای درآمد هر چه بیشتر برای چه؟ برنامه ریزی خلاق (فرایند خلاقیت) و مثبت چیز دیگری است. می‌توان در توجیه همه این نگرانی‌ها دلایل به ظاهر درست ارایه کرد. می‌توانیم به خود بگوییم که واقع بین باشید اما حقیقت چیز دیگری است.

اگر چیزی غیر از این بود،  اشخاصی چون هلن کلر ها، فرانکلین روزولت ها وجود نخواهند داشت. تا بر نواقص جسمانی خود فائق شوند و به عظمت برسند. وینستون چرچیل در میان نخواهد بود تا در وقت بحران چون صخره‌ای مقاوم در برابر یورش متجاوزین بایستد. نه وقتی ما نگرانی و تشویش را با زندگی عوض می‌کنیم باید مسئولیت آن را هم بپذیریم.

به همین دلیل، به راستی همه چیز مربوط به خود ماست، دست مااست، می‌توانیم زندگی را مملو از شادی یا پر از فلاکت و بدبختی کنیم. با این حال اگر بخشی از زندگی مان را تلف کرده‌ایم، خود را به خاطر آن سرزنش نکنیم. ما کامل و بی‌عیب نیستیم و نه ما و نه هیچ کس دیگری نیست. از ملامت هم ‌کاری ساخته نیست. به جای این کارها بهتر است در ابتدا فکر کنیم و در نهایت در راستای افزایش خلاقیت و تغییر دست به کار شویم.

 

خلاقیت و تصویر ذهنی به عنوان منبع توانایی

برای آن که سلامت و شادابی را به زندگی وارد کنیم، احتیاج به تصویر ذهنی سالم داریم. باید احساس کنیم که انسانی ارزشمند هستیم، باید به خودمان نمره قبولی بدهیم. هنگامی که جراحان پلاستیک شکل و شمایل مردم را دستخوش تغییر می‌دهند، به این نکته اعتراف کرده‌اند که زمانی که بیماران صورت خود را درآینه می‌بینند خوشحال و شاداب می‌شوند. بیمار در هنگام دیدن خود در آینه با این لحن خود را صدا می‌کند:

جانمی، جان! بفرما این هم قیافه خوب. خیلی بهتر شده‌ام، زندگی‌ام تغییر خواهد کرد.

بر کسی پوشیده نیست که داشتن صورت زیبا و شکل و شمایل آراسته حق هر انسانی است. حال چه با عمل جراحی باشد، چه طبیعی اما این کار نباید تبدیل به عاملی قوی برای خوب زیستن بشود. دلیل این که جراحی تبدیل به عاملی قوی می‌شود، به عوامل ناخوشایندی در دوران کودکی یا نوجوانی مربوط می‌گردد. خود را انسانی حقیر می‌دیدند و احساس کوچکی می‌کردند. خود را انسانی مفلوک و مغیون و شکست خورده می‌پنداشتند و با زندگی به صورت کاملا خصمانه برخورد می‌کرده‌اند.

 

عاملی مهمی که این افراد به سمت جراحی های پلاستیک سوق می‌دهد، تیره روزی های بیرونی نیست بلکه تصویر ذهنی این افراد نسبت به خودشان است. تصویری که هر کس از خود دارد بسیاری مهم است. به این خاطر که آن طور که خود را می‌بینند بر روی قضاوتی که از خویش و از دنیایش دارد، تاثیر می‌گذارد.

تصویر ذهنی بسازید.

طرز تلقی های منفی، فرهنگ ما را انباشته است و بسیاری از مردم که من و شما می‌شناسیم، ما را در این دریا منفی غوطه‌ور می‌کنند. با این حال نباید به آنها این اجازه را دهیم که بی اختیار و دسته بسته تسلیم این طرز تلقی ها بشویم. با ایجاد تصویر ذهنی و آموختن مهارت خلاقیت می‌توانید آنها را خنثی کنیم.

در دوران نوجوانی و بیست سالگی ممکن است بشنویم که بگویند شما آدم کم شانسی هستید. ممکن است به ما بگویند دستگاه های خودکار و کامپیوتر امکان موفقیت ما را گرفته‌اند. ممکن است بگویند آدم بداقبالی هستیم که سال های نوجوانی را در دورانی می‌گذارنیم که انسان در آن معنا و مفهومی ندارد. با این حساب چه جای تعجب که یاس و نومیدی وجود ما را تسخیر کند. 

 

 در میانسالی می‌شنویم که دنیا بیش از آنچه که فکر می‌کنیم، پیچیده است. می‌گویند که چقدر کار، چقدر زحمت. مایوس و دلسرد می‌شویم.کمی دیرتر وقتی پا به سن می‌گذاریم، می‌شنویم که دیگر آدم مفیدی نیستی. آنگاه احساس می‌کنیم که زندگی‌مان تمام شده و این در شرایطی است که از زندگی ما هنوز سالها باقی مانده است. بازهم در یاس و نومیدی فرو می‌رویم.

بله، قبول که سال های راحتی نداریم، اما مگر زمانی را می‌شناسیم که مردم راحت و بی‌دغدغه زندگی کرده باشند. موضوع اینجاست که زندگی پر از شگفتی است. زندگی پر از لحظات خوش است. باید تفکر منفی را دفن کنیم و به استقبال شادی های نویدبخش برویم. دست‌مایه‌های امیدواری برای همه وجود دارد.برای آنها که می‌دانند چگونه برای رسیدن به رفاه و خوشبختی از خود کار بکشند، جای هیچ گونه نگرانی نیست.

برای رسیدن به خلاقیت باید فعالیت خود را دوچندان کنید. باید به خود ببالید که می‌توانید به هدف هایتان برسید. احساس مثبت داشته باشید. و کارهای مفید انجام دهید. همچنین باید برای قبول کمبودها و شناخت محدودیت هایی که دارید، تلاش کنید. باید واقع گرا باشید و با واقع بینی، خود را آن طور که هستید درنظر بگیرید و با این حال اجازه ندهید که روحیه بدبینی و منفی گرایی بر وجود شما مسلط شود.

اگر تصویر ذهنی خوبی نداریم باید در تقویت آن بکوشیم. اگر تصویر ذهنی زمانی قوی بوده و حالا ضعیف شده است باید طرز تلقی های مخرب را از ذهن خود پاک کنید تا بار دیگر به تصویر ذهنی مثبت و سازنده برسید. مسلما کار ساده ای نیست اما به کمک طرز تلقی مثبت در قبال خودمان می‌توانیم بر همه مشکلات چیره شویم. باید خود را آن طور که دوست داریم، ببینیم. هم او که می‌خواهیم با او دوست شویم.

قبل از هر چیز باید از قدرت کم نظیر ذهن خود، آگاه شوید؛ قدرتی که می‌تواند در خدمت صلاح و در غیر این صورت در خدمت شر و بدی باشد. فهمیدنش راحت نیست که در دنیای آسمان خراش ها و بزرگراه های عظیم و در دنیای انرژی اتمی و سفر به فضا و کرات دیگر این تنها مفاهیم ساده و تصویر ذهنی ماست که می‌تواند از ما انسانی خوشبخت با بدبخت بسازد.

 

معنای واقعی زندگی چیست؟

مفهوم زندگی برای اشخاص فرق می‌کند و مایه کمال تاسف است که جمعی سردرگریبان انزوا فرو می‌برند و حتی در روشنایی روز از پناهگاه خود خارج نمی‌شوند. چه جای تاسف است که بعضی ها هم از ترس آن که مبادا برای خود گرفتاری ایجاد کنند، به اصطلاح دامن احتیاط می‌گیریند و دست به سیاه وسفید نمی‌گذارند. روزهای خیلی ها در کسالت و ناخوشی به شب می‌رسد. زندگی بسیاری از مردم ؛کنده از رنج و مشقت است اما

  • زندگی امروز شما باید با روح و بانشاط باشد.
  • زندگی امروز شما باید توام با شور و هیجان باشد.
  • زندگی امروز شما باید هدف دار و پرمعنا باشد.

این ما هستیم که می‌توانید به خودتان کمک کنیم. باید بدانید که با آن که منفی های زندگی بیشتر خودنمایی می‌‎کنند، هر سکه دو رو دارد. حتی در محدوده بسیاری از رفتارهای به دور از تمدن انسان می‌تواند آزاد، دارای خلاقیت و پرنشاط باشد.

رالف والدو امرسون می‌گوید:

زندگی انسان داستانی واقعی است که اگر دلاورانه برصحنه آید به لذتی بیش از آن چه از افسانه ها انتظار می‌رود، منجر می‌گردد.

این مطلب با آن که در قرن 19 نوشته شده ولی هنوز هم درست است، اگر دلاورانه برگزار شود.